وبسایت روشنگری

سال اقتصادی مقاومتی اقدام و عمل

شب شده بود، شب شده بود اما

حسنک خانه نیومده بود

حسنک مدتهای زیادیست که به خانه نمی آید

او به شهر رفته و شلوارجین و تی شرت تنگ به تن میکند

او هر روز صبح بجای غذا دادن به حیوانات به موهای خود ژل میزند

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست

چون او به موهای خود تافت میزند

دیروز که حسنک با کبری چت میکرد

کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است

کبری گفت که تصمیم گرفته او را رها کند و دیگر با او چت نکند

چون او با پتروس چت میکرد

پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته و چت میکند

روزی پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد میکرد چون زیاد چت کرده بود

او نمیدانست که سد تا چند لحظه ای دیگر میشکند و از این رو در حال چت کردن غرق شد

برای مراسم تدفین او کبری تصمیم گرفت با قطار به آنجا برود

اما کوه روی ریل ریزش کرده بود

ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت

ریزعلی سردش بود و نمیخواست لباسش را درآورد

ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت

قطار به سنگها برخورد کرد و منفجر شد

کبری و مسافران قطار مردند اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت

خانه مثله همیشه سوت و کور بود

الان چندین سال است که کوکب خانوم همسر ریزعلی میهمان ناخوانده ندارد

او حتی میهمان خوانده هم ندارداو اصلاً حوصله میهمان ندارد

او در خانه تخم مرغ و پنیر داشت اما گوشت نداشت

او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت

اما او از چوپان دروغگو هم گله ندارد

چون دنیای ما زیاد چوپان دروغگو دارد





نظرات شما عزیزان:

ایلیا
ساعت21:15---22 خرداد 1391
واقعا تصویر اجتماع حال حاضر همینه وای به حال ما

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نویسنده: مهدی آئین پرست ׀ تاریخ: دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , saitroshangari.ir.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com